دختر قصهی ما که اسمش هست سرین و ۲۴ سال داره اما با شیطنتهایی که انجام میده و باعث خندهی همه میشه یه روزی بایه تصادف سبک زندگیش از این رو به اون رو میشه!



آنابل ترسناک نبود اون فقط تنها بود. آنابل زشت نبود اون فقط زخمی بود. آنابل بد نبود با جن و همزاد نبود. آنابل شاد نبود با دیگران دوست نبود آنابل روح نبود تو قصهها دیو نبود. آنابل قاتل نبود با بچه ها لج نبود. آنابل بیرحم نبود عاشق خون و قتل نبود. آنابل تنها بود... .





آدمها فقط آدم هستند؛ نه بیشتر نه کمتر! اگر کمتر از چیزی که هستند نگاهشان کنی، شکسته میشوند و اگر بیشتر از آن حسابشان کنی، خودشان تو را میشکنند. بین این آدمها فقط باید عاقلانه زندگی کرد نه عاشقانه؛ مگر نشنیدهای که مجنونِ تمام قصهها نامردند؟! او هم اینگونه است؟!



انشا گروهی به مناسبت روز مادر

واژهنامهی دلتنگی را ورق میزنم، تمامی ندارد! انگار بغض نویسنده هنگام به قلم کشیدن احساسش، با قویترین فیلتر شکنها هم نشکسته است که اینگونه، بغض را خانهنشین گلویم کرده است!









