خلاصه کتاب: شاپرک غصه مخور، روزگار بغضاش میشکند.
معشوق ما درِ قلبش را روزی به روی ما میبست!
حرفهای ناگفتهای که میان شاپرک و عشقش باقی مانده است؛
سخنانی که زبان از بیان آن قاصر است
حتی اگر از زبان نیز جاری میشدند، خوراک هیچ گوشی نمیبودنند.
تقدیر ما انسانها اینگونه بود، یکی بود و یکی دیگر نبود...
دختر قصهی ما که اسمش هست سرین و ۲۴ سال داره اما با شیطنتهایی که انجام میده و باعث خندهی همه میشه یه روزی بایه تصادف سبک زندگیش از این رو به اون رو میشه!
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " پاتوق رمان – دانلود رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد! طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.