و من! کسی هستم که یک عمر! درد خود را فقط، خودم فهمیدم. خندههایم برای همه بود و همدم تنهاییهایم گریههایم شد .
آدمها فقط آدم هستند؛ نه بیشتر نه کمتر! اگر کمتر از چیزی که هستند نگاهشان کنی، شکسته میشوند و اگر بیشتر از آن حسابشان کنی، خودشان تو را میشکنند. بین این آدمها فقط باید عاقلانه زندگی کرد نه عاشقانه؛ مگر نشنیدهای که مجنونِ تمام قصهها نامردند؟! او هم اینگونه است؟!
واژهنامهی دلتنگی را ورق میزنم، تمامی ندارد! انگار بغض نویسنده هنگام به قلم کشیدن احساسش، با قویترین فیلتر شکنها هم نشکسته است که اینگونه، بغض را خانهنشین گلویم کرده است!