پاتوق رمان – دانلود رمان
پاتوق رمان، مرجع نوشتن و دانلود رمان جدید
پاتوق رمان – دانلود رمان
محل تبلیغات شما

 

قسمتی از داستان:

مقدمه: چه خوش گفت زالی به فرزند خویش
چو دیوش پلنگ افکن و پیل تن
گر از عهد خردیت باز آمدی
که بیچاره بودی در آغوش من
نکردی در این روز بر من جفا
که تو شیر مردی و من پیرزن

 

خستگی از چهره‌‌یشان می‌بارید. آن دو مردی که جوان بودند به قول نبی می‌بایست جُور او را می‌کشیدند اما گویی نبی داشت جور آن‌ها را می‌کشید آخر هیچ‌کدامشان تاکنون چنین کارهایی نکرده بودند و برایشان سخت بود. آنقدر خسته بودند که تا سرشان به بالشت می‌رسید خواب پادشاه هفتم را دیده بودند.
غلامرضا و محمدعلی که به مندلی ملقب بود به سمت خانه رفتند تا بساط خوابشان را جور کنند اما نبی، بزرگ مرد آن خانه در حیاط ماند تا وضویی بگیرد و با خدایش درد و دل کند، سواد چندانی نداشت اما به زبان خودش نماز می‌خواند. کنار حوضچه کوچکی که خودش درست کرده بود چُمباتمه زد و نگاهی به خانه پدری‌اش انداخت، تمام خاطرات کودکی‌اش در جلوی چشمانش شروع به رژه کردند. خنده‌هایش، غصه‌هایش، درد و دل‌هایش با مادرش همگی در آن خانه بودند. هیچ‌گاه یادش نمی‌رود روزی که مادرش به خاطر بیماری به سمت خدایش می‌رفت. هفتاد و چهار سال از آن موقع می‌گذرد، هفتاد و چهار سال است که طعم محبت مادرش را نچشیده، هفتاد و چهار سال که دیگر پدرش را بابا صدا نکرد؛ فقط به خاطر رسم و رسوم‌های خان‌ها که اگر مادر کودکی می‌مُرد، آن کودک باید از خانه خان می‌رفت. از روزی که مادرش رفت پدرش هم او را از خانه‌اش بیرون کرد. ناگهان به خود آمد، لا اله ا… گفت و آستین‌هایش را بالا زد برای وضو، با چلچراغی که روشن شد و نورش داخل چشمان سبز رنگ کم سویش افتاد تازه یادش آمد امشب عروسی برادرش در خانه خان، همان پدرش است.

 

  • اشتراک گذاری
خلاصه کتاب
مردی دوست‌دار نوه‌اش است، همان تازه عروس. شبی شوم و ناگوار عده‌ای از خدا بی‌خبر در خانه را کوفتند. نه معلوم بود قصه چیست و نه چه کسی قصه را نوشته است. فقط عروسک‌های خیمه شب بازی‌ای شدند برای اجرای قصه، تفنگ به دست وارد صحنه می‌شود، مردی که دوست‌دار نوه‌اش است. اما کسی نمی‌داند که در پایان قصه لباس‌های خونی پیرمرد است که می‌آید.​
مشخصات کتاب
  • نام کتاب
    خوش دره
  • ژانر
    تراژدی، اجتماعی
  • نویسنده
    حیدر رسولی
  • ویراستار
    هلیا فکوری
  • طراح کاور
    یاران
  • صفحات
    6
  • منبع تایپ
    انجمن نویسندگی پاتوق رمان
لینک های دانلود
اگر نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید
  • 699 روز پيش
  • نسترن آقازاده
  • 492 بازدید
  • 1 کامنت
درباره نسترن آقازاده
موسس مجموعه پاتوق رمان
دیگر نوشته های
کامنت ها
  • ارشاویر سرمست
    25 اردیبهشت 1402 | 01:29

    واقعا داستان جالبی بود
    موفق باشید

ورود کاربران

  • نسترن آقازادهروی لینک دانلود پی دی اف بزنید...
  • عسلچجوری دانلود میشه؟؟...
  • ارشاویر سرمستواقعا داستان جالبی بود موفق باشید...
  • ارشاویر سرمستدلنشین بود قلمتون سبز...
  • ارشاویر سرمستموفق باشید خانم مرتضوی...
  • ارشاویر سرمستدر حیطه ژانری خودش بسیار زیبا موفق باشید خانم اسنفدیاری...
  • ترنمعالی بود ممنون از نفیس عزیز نویسنده این دلنوشته...
  • نسترن آقازادهخوشحال میشیم اگر دوباره بخواید با مجموعه مون همکاری کنید عزیز...
  • مریمولی این کار جزو شاهکارای تیممون بود یاداوری خاطره شد برای من و محمد قلعهقوند...
  • ~زیبا...
درباره سایت
توضیح کوتاه درباره سایت
آمار سایت
  • 32 نوشته
  • 2 محصول
  • 31 کامنت
  • 2851 کاربر
دسترسی سریع
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " پاتوق رمان – دانلود رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.