پاتوق رمان – دانلود رمان
پاتوق رمان، مرجع نوشتن و دانلود رمان جدید
پاتوق رمان – دانلود رمان
محل تبلیغات شما

 

فن‌فیکیشن پلی به گذشته

به قلم معصومه کسائیان

 

قسمتی از متن:

امروز روزِ خوشحال‌کننده‌ای برای خانواده‌ی کیم¹ بود. خانواده‌ی کیم برای تعطیلاتی یک روزه؛ به کنار دریا آمدند؛ از وقتی آن‌ها کنار ساحل مستقر شدند، اینسوک² “تنها فرزندِ خانواده” تمام مدت فین‌های غواصی‌اش را پا کرده بود و در دریا؛ در حال شنا و تفریح بود؛ با غروب کردنِ آفتاب؛ دیگر زمانِ برگشتن آن‌ها به شهر خودشان؛ سئول³ فرا رسید. آقا‌ی کیم به کنار ساحل رفت تا اینسوک را صدا کند.

– بجنب عزیزم می‌خوایم حرکت کنیم.

اینسوک با صدای پدرش سرش را از زیر آب بیرون آورد و در حالی که صدف‌هایی که از کفِ دریا جمع کرده بود را در دستش جابه‌جا می‌کرد؛ گفت:

– اومدم.

با گفتن این حرف به طرف ساحل شنا کرد؛ قبل از این‌ که از آب خارج شود، پایش به چیزی روی شن‌های کف دریا برخورد کرد؛ خم شد و آن جسم را برداشت.

– این دیگه چیه؟

یک جسم دایره‌ای شکلِ سفید رنگ، شبیه یک گوی، یک مُهره به اندازه‌ای متوسط؛ که کاملاً به راحتی در دست جا میشد؛ زیبایی خاص مُهره و براق بودن آن؛ نظر اینسوک را به خود جلب کرد.

«هرچی هست خیلی محشره، پیش خودم نگهش می‌دارم؛ این هم هدیه‌ی من از دریا! مرسی دریا‌ جونم.»

اینسوک با گفتن این حرف همان دستی را که با آن مُهره را گرفته بود نزدیک دهانش برد و لب‌هایش را به انگشتانش زد و بوسه‌ای به طرف دریا فرستاد.

خانمِ کیم که در حال گذاشتن سبد مواد‌ِ غذایی داخل صندوق عقب ماشین بود با دیدن اینسوک که هنوز در آب بود گفت:

– بجنب اینسوک؛ داریم راه می‌افتیم، هنوز تو آبی که.

– اومدم مامان؛ اومدم.

با گفتن این حرف خوشحال از داخل آب بیرون آمد و با عجله صدف‌های در دستش را روی شن‌ها‌ی ساحل ریخت؛ فین‌ها را با عجله از پایش درآورد و به طرف ماشین دوید.

– مامان، مامان نگاه کن چی پیدا کردم.

خانمِ کیم نگاهی به مُهره انداخت و با تعجب گفت:

– این چیه، از کجا پیداش کردی؟

اینسوک با خوشحالی جواب داد:

– دریا، خیلی خوشگله نه؟ می‌خوام نگهش دارم.

خانمِ کیم با خنده گفت:

– خیلی خوب بدو، داره دیرمون میشه؛ وسایلت رو جمع کن باید بریم، بابا فردا باید بره شرکت، لباست رو هم عوض کن.

– چشم… .

***

اینسوک و دوستش پارک هی جو¹در کنسرت بی‌تی‌اس² بودند؛ صدای موزیک و جیغ و سوت؛ همه جا را فرا گرفته بود؛ بی‌تی‌اس مثل همیشه پُر انرژی و با هیجان و با تمام توان در حال خواندن و رقصیدن بودند؛ همه‌ی فن‌های حاضر در آن کنسرتِ بزرگ؛ هیجان‌زده و ذوق‌زده؛ آهنگ‌ها را یکی پس از دیگری با بی‌تی‌اس می‌خواندند.

Mic Drop

V:

?Did you see my bag

?Did you see my bag

트로피들로 백이 가득해 (가득해, 가득해)

Jungkook:

?How you think ’bout that

?How you think ’bout that

Hater들은 벌써 학을 떼 (학을 떼)

Jimin:

이미 황금빛 황금빛 나의 성공

I’m so firin’ firin’ 성화봉송

Jin:

너는 황급히 황급히 도망 숑숑

Jungkook:

How you dare, how you dare, how you dare

همه در حالِ خواندنِ آهنگ؛ همراه با بی‌تی‌اس بودند؛ بعد از اتمام این آهنگ، آهنگ بعد‌ی بلافاصله شروع شد که بی‌تی‌اس از هم جدا شدند و هر کدام روی اِستیج؛ پخش شدند و به سمتی رفتند.

فن‌ها با نزدیک شدن اعضا‌ی بی‌تی‌اس به سمتشان؛ بیشتر جیغ کشیدند و سروصدا کردند؛ یکی از فن‌ها که نزدیک اینسوک و هی جو بود؛ داد زد:

– وی⁴ داره به این سمت میاد.

فن‌ها با شنیدن این خبر ذوق‌زده و جیغ کشان شروع به عکس‌برداری و فیلم‌برداری کردند؛ در همان لحظه هی جو به شانه‌ی اینسوک زد و دهانش را به گوش اینسوک نزدیک کرد تا اینسوک صدایش را بشنود:

– اینسوک یک چیزی ته کیفت روشن شد!

اینسوک مبهم نگاهش کرد و با گفتن «هان» رد نگاه هی جو را گرفت و به کوله پشتی‌اش که روی زمین افتاده بود نگاه کرد؛ هی جو درست می‌گفت؛ چیزی انگار درون کیفش روشن شده بود که نورش کمی به بیرون هم میزد؛ اینسوک با تعجب کوله‌اش را از زمین بلند کرد و دستش را درون کوله‌اش برد و مُهره‌ای را که دو روز پیش از کف دریا پیدا کرده بود را بیرون آورد.

اینسوک متعجب گفت:

– مُهره!

  • اشتراک گذاری
خلاصه کتاب
پلی به گذشته؛ داستان دختری‌ست به نام اینسوک که توسط مُهره‌ای سحرآمیز به زمانِ گذشته‌ی کره؛ سفر می‌کند. او که خود؛ یکی از فن‌های بی‌تی‌اس هم هست، در آنجا با اعضای بی‌تی‌اس آشنا می‌شود که هر کدام شخصیت‌های متفاوتی نسبت به زمان حالشان دارند و... .​
مشخصات کتاب
  • نام کتاب
    پلی به گذشته
  • ژانر
    فانتزی و تخیلی
  • نویسنده
    masy
  • ویراستار
    هلیا فکوری
  • طراح کاور
    آرزو محبی
  • صفحات
    187
  • حجم
    متوسط
  • منبع تایپ
    انجمن نویسندگی پاتوق رمان
لینک های دانلود
اگر نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید
  • 147 روز پيش
  • نسترن آقازاده
  • 775 بازدید
  • 0 کامنت
درباره نسترن آقازاده
موسس مجموعه پاتوق رمان
دیگر نوشته های
کامنت ها

ورود کاربران

  • نسترن آقازادهروی لینک دانلود پی دی اف بزنید...
  • عسلچجوری دانلود میشه؟؟...
  • ارشاویر سرمستواقعا داستان جالبی بود موفق باشید...
  • ارشاویر سرمستدلنشین بود قلمتون سبز...
  • ارشاویر سرمستموفق باشید خانم مرتضوی...
  • ارشاویر سرمستدر حیطه ژانری خودش بسیار زیبا موفق باشید خانم اسنفدیاری...
  • ترنمعالی بود ممنون از نفیس عزیز نویسنده این دلنوشته...
  • نسترن آقازادهخوشحال میشیم اگر دوباره بخواید با مجموعه مون همکاری کنید عزیز...
  • مریمولی این کار جزو شاهکارای تیممون بود یاداوری خاطره شد برای من و محمد قلعهقوند...
  • ~زیبا...
درباره سایت
توضیح کوتاه درباره سایت
آمار سایت
  • 32 نوشته
  • 2 محصول
  • 31 کامنت
  • 2851 کاربر
دسترسی سریع
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " پاتوق رمان – دانلود رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.